enervatesدیکشنری انگلیسی به فارسیenervates، بی اثر کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن، ناتوان کردن، سست کردن
enervatedدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، بی اثر کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن، ناتوان کردن، سست کردن
enervateدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، بی اثر کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن، ناتوان کردن، سست کردن
elevatesدیکشنری انگلیسی به فارسیافزایش می یابد، بالا بردن، بلند کردن، ترفیع دادن، افراشتن، عالی کردن، نشاط دادن
سست کردندیکشنری فارسی به انگلیسیdebilitate, emasculate, enervate, enfeeble, loose, loosen, narcotize, relax, shake
enervatingدیکشنری انگلیسی به فارسیenervating، بی اثر کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن، ناتوان کردن، سست کردن