یرغلغتنامه دهخدایرغ . [ ی َ رَ ] (ترکی ، اِ) به معنی یراغ است که اسب سواری کرده شده و آزموده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یرق . یراغ . سوغانی .اسب آزموده ٔ ایلغاری
یرغولغتنامه دهخدایرغو. [ ی َ ] (ترکی / مغولی ، اِ) شاخی میان تهی که آن را مانند نفیر نوازند. (یادداشت مؤلف ) : رنگی عجم صوفی قلندری بوده که قریب سیصد قلندر با اومی بوده اند و ب
یرغوفرهنگ انتشارات معین(یَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - عوارضی که برای رسیدگی به جرایم گرفته می شد (ایلخانان ). 2 - سیاست . 3 - بازرسی ، مجلس محاکمه .
یرغوچیلغتنامه دهخدایرغوچی . [ ی َ ] (ترکی ،ص مرکب ) قاضی . داور. (یادداشت مؤلف ) (ذیل جامع التواریخ ص 17) : در صورتی که خان مغول بر یکی از عمال ظنین میشد او را به مرافعه و دعوی م