dummyدیکشنری انگلیسی به فارسیساختگی، ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ، بطور مصنوعی ساختن، مصنوعی، تصنعی
درخت کمکیdummy 1واژههای مصوب فرهنگستاندرختی که از آن برای کمک به بر پا کردن دکل درختی در داربَری استفاده میشود
فعالیت ساختگیdummy activityواژههای مصوب فرهنگستانفعالیتی با دیرش صفر برای نشان دادن وجود رابطۀ منطقی در روش نمودار پیکانی
کاتد بدلdummy cathode, dummy 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی کاتد که پیش از فرایند آبکاری، برای زدودن و جداسازی ناخالصیها از حمام آبکاری، به کار میرود