دوسیلغتنامه دهخدادوسی . [ دُ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) دوبار سی . دو ضرب در سی . دو تا سی . شست . شصت . (یادداشت مؤلف ) : کسی را که سالش به دوسی رسیدامید از جهانش بباید برید.فردوسی .
داسیلغتنامه دهخداداسی . (اِخ ) نام ناحیه ای از اروپای باستان میان دانوب و جبال کارپات و دنیسترو لوپن اکزین و تیس .
داسیلغتنامه دهخداداسی . (اِخ ) ابوالعباس . از جمله ٔ مشایخی است که حمداﷲ مستوفی نام وی را در تاریخ گزیده (فصل چهارم از باب پنجم ) آورده است . (تاریخ گزیده چ اروپا ص 795).
داسیfalcateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخش یا اندامی در گیاهان با دو لبۀ تیز و تقریباً موازی که در یک وجه خمیده شده باشند و در نقطهای به هم برسند متـ . داسیشکل falciform