doubling

دیکشنری

دو برابر شدن، دو برابر کردن، مضاعف کردن، دولا کردن

دو برابر شدن، دو برابر کردن، مضاعف کردن، دولا کردن

مدت‌زمان لازم برای آنکه سوخت حاصل از شکافت مواد شکافا (fissile materials) در واکنشگاه/ رآکتور زاینده به دو برابر مقدار اولیه افزایش یابد

تغییر دوره‌ای در سامانه‌های دینامیکی غیرخطی به‌نحوی‌که دورۀ نوسان به‌یکباره دو برابر شود

فرایندی که در آن یک قطعۀ ژنی در فام‏تن تکرار می‏شود

شک و تردید

شک دارم، شک داشتن، تردید کردن، مظنون بودن

doubting Thomas

doubting Thomas

doubtfully, doubtingly

cynical, distrustful, doubter, doubting Thomas, dubious, paranoid, suspicious