do upدیکشنری انگلیسی به فارسیانجام دهید، انجام دادن، اماده استفاده کردن، شروع بکار کردن، لخت شدن، مرمت کردن
جیخلغتنامه دهخداجیخ . [ ج َ ] (ع مص )برکندن توجبه [ سیل ] وادی را. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). این لغتی است در جوخ . (منتهی الارب ).
چیخلغتنامه دهخداچیخ . (ص ) چنخ . (سروری ). آنکه از چشمهای او پیوسته آب و چرک آید و بدین سبب مژگانش ریخته باشد. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنکه آب از چشمش همیشه رود و مژگا
کوجیخلغتنامه دهخداکوجیخ . (اِخ ) دهی از دهستان برادوست است که در بخش صومای شهرستان ارومیه واقع است و 121 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کویخلغتنامه دهخداکویخ . [ ی َ ] (اِخ )دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان رشت است و 351 تن سکنه دارد. این ده از دو محل به نام پائین و بالا تشکیل شده است . (از فرهنگ جغرافیایی