disorderدیکشنری انگلیسی به فارسیاختلال، بی نظمی، نابهنجاری، بی ترتیبی، اشفتگی، کسالت، ژولیدگی، مغشوش کردن، مختل کردن، بر هم زدن
اختلال تکوین جنسیdisorder of sexual development, DSDواژههای مصوب فرهنگستانهریک از وضعیتهای مادرزاد که در آن تکامل فامتنی یا گندی یا کالبدشناختی جنسی، غیرطبیعی یا نامتجانس باشد
بینظمیdisorder 2واژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] انحراف از ساختار منظم در اشغال مواضع شبکه در بلوری که بیشتر از یک عنصر دارد [فیزیک] هرگونه انحراف از آرایش منظم اجزای سازندۀ خانک واحد در بلور