discomfitingدیکشنری انگلیسی به فارسیdiscomfiting، خنثی کردن، ایجاد اشکال کردن، دچار مانع کردن، ناراحت کردن
discomfitingدیکشنری انگلیسی به فارسیdiscomfiting، خنثی کردن، ایجاد اشکال کردن، دچار مانع کردن، ناراحت کردن