مشاورۀ هدایتگرdirective counselingواژههای مصوب فرهنگستانمشاورهای مبتنی بر مصاحبه و آزمونگیری و ارائۀ توصیههای حرفهای و آموزشی
مشاورۀ ناهدایتگرnon-directive counselingواژههای مصوب فرهنگستانمشاورهای که در آن مشاور مُراجع را به ابراز احساسات و طرح مشکلات و تفسیر رفتارهای خود تشویق میکند تا خود او راهحل مشکلاتش را بیابد
فرماندیکشنری فارسی به انگلیسیbehest, charter, command, control, decree, dictate, dictation, direction, directive, edict, fiat, imperative, injunction, mandate, order, ordinance, prescript, prescription, word, writ