یهیریلغتنامه دهخدایهیری . [ ی َهَْ ی َرْ را ] (ع ص ، اِ) آب بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ناچیز و هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیز باطل . (ناظم الاط
یسیریلغتنامه دهخدایسیری . [ ی َ ] (حامص ) اسیری . اسارت : گفت چرا اندر ماه حرام این کاروان را بزدی و این جماعت را بکشتی و قومی به یسیری بردی . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و رجوع به یس
یهیرةلغتنامه دهخدایهیرة. [ ی َهَْ ی َرْ رَ ] (ع ص ) شترماده ای که شیرش روان باشد از بسیاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
یهیرلغتنامه دهخدایهیر. [ ی َهَْ ی َرر ] (ع ص ) سنگ سخت . || (اِ) سنگی است شبیه کف دست . || سراب . و منه المثل : اکذب من الیهیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع