یاسرلغتنامه دهخدایاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن عامر کنانی مذحجی عنسی ، مکنی به ابوعماربن یاسر معروف و خود نیز از صحابه و از نخستین کسانی بود که اسلام پذیرفت . رجوع به اعلام زرکلی چ 2
یاسرلغتنامه دهخدایاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن احمد شمید. احمد شُمَید حلبی را دو پسر بود یکی به نام ناصر و دیگر موسوم به یاسر و آنها به رستمدار مازندران آمدند پسر نخستین در «نور» اقا
یاسرلغتنامه دهخدایاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن النصر قاضی نیشابور بوده است . صاحب تاریخ بیهق ذیل ترجمه ٔ احوال (محمدبن سعید البیهقی معروف بمحم ) آرد: و از اشعار معروف او این ابیات اس
یاسرلغتنامه دهخدایاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن تنعم یکی از ملوک یمن است و ابوریحان در نسب او آرد: هواسعدبن عمروبن ربیعةبن مالک بن صبیح بن عبداﷲبن زیدبن یاسربن تنعم الحمیری . (آثار ال
کیاسرلغتنامه دهخداکیاسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارنگه است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 204 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کیاسرلغتنامه دهخداکیاسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری است که در بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کیاسرلغتنامه دهخداکیاسر. [ س َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری است که در 72 هزارگزی جنوب شرقی ساری و 84 هزارگزی دامغان واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و هوایش