یالیلغتنامه دهخدایالی . (اِ) محل خاص . (از سفرنامه ٔ شاه ایران از آنندراج ). مأخوذ از ترکی ، منزل در کنار دریا. (ناظم الاطباء). ساحل . (واژه نامه ٔ طبری ص 256). رجوع به یالو و
کیالیلغتنامه دهخداکیالی .[ ک َی ْ یا ] (حامص ) عمل و شغل کیال . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیال شود. || (اِ مرکب ) مزدکیال و شخص پیمانه کننده . (ناظم الاطباء). دستمزدی که به وز
یالی قورتلغتنامه دهخدایالی قورت . (اِخ ) دهی است از بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 3000 گزی جنوب باختری قره آغاج و 238 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کیالیهلغتنامه دهخداکیالیه . [ ک َی ْ یا لی ی َ ] (اِخ ) از فِرَق شیعه ٔ اصحاب احمدبن کیال که مدعی رسالت و قائمی بوده و مقاله ای مخلوط از مطالب علمی و آراء دینی خود داشته واز این م
یالیغلغتنامه دهخدایالیغ. (مغولی ، اِ) به زبان مغولی کمان است و تمریالیغ، آهنین کمان یا سخت کمان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 173 شود.
یالیللغتنامه دهخدایالیل . (اِخ ) نام بتی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام بتی بوده است عرب را و در نامهای عربی عبد یالیل هست . (یادداشت مؤلف ). و صاحب تاج العروس آرد: نام بتی اس