یلیلغتنامه دهخدایلی . [ ی َ ] (حامص ) چگونگی یل . پهلوانی و دلیری و دلاوری . شجاعت و جنگاوری : کنون چنبری گشت پشت یلی نباشم همی خنجر کابلی . فردوسی .ببندید یکسر میان یلی ابا گر
یلیلغتنامه دهخدایلی . [ ی َ لی / ی َل ْ لی ] (اِ) یللی . بانگ و فریادی که در حالت مستی و یا هنگام رسیدن خبر خوش می نمایند. (ناظم الاطباء). رجوع به یللی شود. || به زیر آمدن چیزی
چیلیکگویش بختیاریبوى سوختن روغن مانده دنبه، بوى ظرفسفالینى که روغن دنبه جذب آن شدهباشد و کنار آتش قرار گیرد.
چیلیکلغتنامه دهخداچیلیک . (ترکی ، اِ) پیت . بشکه . چلیک : یک چلیک نفت ؛ یک پیت نفت . رجوع به چلیک شود.