desireدیکشنری انگلیسی به فارسیمیل، خواست، خواهش، طلب، ارزو، مرام، مقصود، مراد، ارمان، کام، خواستن، میل داشتن، تمایل داشتن، ارزو کردن
خط تمایلdesire lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی مستقیم بر روی نقشه که بهترین مسیر بین مبدأ و مقصد یک سفر را مشخص میکند
مژدک رونماdesire chipواژههای مصوب فرهنگستانمژدکی که به تازهواردان گروههای دوازدهقدمی داده میشود تا آنها را برای پاک ماندن در بیستوچهار ساعت اولیۀ پس از ورود ترغیب نماید متـ . مژدک بیستوچهارساعته tw
نمودار تمایلdesire line diagramواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از خطوط ترسیمشده از مبدأها تا مقصدها که بیانگر حجم سفرهای هر مسیر است