depositدیکشنری انگلیسی به فارسیسپرده، ته نشین، ته نشست، بیعانه، پول، گرو، گذاشتن، سپردن، ذخیره سپردن، تهنشین کردن، کنار گذاشتن، به حساب بانک گذاشتن
خوردگی رسوبیdeposit corrosion, deposit attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی که در زیر یا اطراف یک رسوب ناپیوسته بر سطح فلز به وجود میآید
ذخیره 1deposit 1واژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی غیررسمی برای انباشتی از کانسنگ یا دیگر مواد ارزشمند زمین از هر منشأ