defectدیکشنری انگلیسی به فارسیکاستی، نقص، عیب، علت، کمبود، قصور، اهو، نکته ضعف، ترک کردن، مرتد شدن، معیوب ساختن
نقصdefectواژههای مصوب فرهنگستان[پزشکی] فقدان یا عیب یا نارسایی [مهندسی مخابرات] وقفهای محدود در عملکرد سامانه یا دستگاه
نقصدیکشنری فارسی به انگلیسیdefect, deficiency, demerit, fault, flaw, frailty, handicap, impairment, imperfection, insufficiently, shortcoming, spot