تصمیمگیریdecision makingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند شناختی انتخاب یک موضوع یا مورد از میان چند گزینه
ارتفاع تصمیمdecision heightواژههای مصوب فرهنگستانارتفاعی مشخص از سطح زمین که خلبان با رسیدن به آن، براساس شرایط، تصمیم به ادامۀ تقرب و نشست یا انصراف از تقرب میگیرد
برنامهریزی خطیlinear programming, LPواژههای مصوب فرهنگستان[ریاضی] شاخهای از ریاضی که تابعی خطی را با در نظر گرفتن تعدادی قید خطی کمینه یا بیشینه میسازد [مدیریت] ابزار تصمیمگیری (decision making) بهینه که در آن هدف
تصمیمدیکشنری فارسی به انگلیسیdecision, determination, intent, purpose, resolution, volition, will, willpower
عزم راسخدیکشنری فارسی به انگلیسیdecision, determination, grittiness, perseverance, resolve, single-mindedness, steadfastness, vow, willpower