decreasedدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش یافته، کاستن، خرد شدن، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خرد کردن، خیلی کم کردن، خرد ساختن
مردهدیکشنری فارسی به انگلیسیasleep, dead, deceased, defunct, departed, drab, extinct, fallen, gone, lifeless, stark