زرخیزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی معدن یا زمینی که از آن زر به دست آید.۲. ویژگی زمین حاصلخیز.
زرخیزلغتنامه دهخدازرخیز. [ زَ ] (نف مرکب ) زمینی که پرمنافع و سودانگیز و برومند باشد. (آنندراج ). هر زمینی که سود بسیار از آن بردارند. اراضی زرخیز. مملکتی زرخیز. پرحاصل و پربرکت
زرخیزفرهنگ انتشارات معین(زَ) (ص مر.) 1 - معدنی که دارای طلا باشد. 2 - زمینی که از آن سود بسیار به دست آید: خطة زرخیز.
گزریزلغتنامه دهخداگزریز. [ گ َ ](اِخ ) دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ، واقع در 55000گزی شمال خاوری بندرعباس و 4000گزی شمال راه مالرو میناب به بندرعباس . هوای
زریزلغتنامه دهخدازریز. [ زَ ] (ع ص ) سبک و پاکیزه . عاقل . استواررای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). زیرک . هوشمند. (ناظم الاطباء).
روزخیزلغتنامه دهخداروزخیز. (نف مرکب ) آنکه دیر از خواب شب خیزد. (یادداشت مؤلف ). || صفت صبح که روز از آن خیزد و شروع شود : یارب این شام دوالک باز و صبح روزخیزچند برجان و دل خاصان