زراقیلغتنامه دهخدازراقی . [ زَرْ را ] (حامص ) حیله گری . شیادی . خدعه گری : با معجز انبیا چه باشدزراقی و بازی دوالک . ابوالفرج رونی .نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت که خود را
زریقیلغتنامه دهخدازریقی . [ زُ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زریق که انتساب اجدادی است . (از الانساب سمعانی ). رجوع به زریق و ماده ٔ بعد شود.
زاقیلغتنامه دهخدازاقی . (ع ص ) فریاد و بانگ کننده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) خروس . (اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به زواقی شود.
زرابیلغتنامه دهخدازرابی . [ زَ بی ی ] (ع اِ) بالشچه ها و گستردنی ها وهرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود واحد آن زِربی (زُربی ) است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)