زریلغتنامه دهخدازری . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ساخته از زر. زرین . طلائی . (فرهنگ فارسی معین ). || پارچه ٔ زر
زریلغتنامه دهخدازری . [ زَ ری ی ] (ع ِ ص ) سقاء زری ؛ خیک میانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زریلغتنامه دهخدازری . [ زَرْی ْ ] (ع مص ) عیب کردن و عتاب نمودن و خشم گرفتن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زرایة. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود.
زریلغتنامه دهخدازری . [ زِ ](اِخ ) دهی از دهستان قطور است که در بخش حومه ٔ شهرستان خوی در 34 هزارگزی جنوب باختری خوی واقع است و 372 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
جزریلغتنامه دهخداجزری . [ ج َ زَ ] (اِخ ) مبارک بن ابی الکرم محمدبن محمد ملقب به مجدالدین و مکنی به ابوالسعادات . وی از دانشمندان تاریخ و ادب و حدیث و معروف به ابن اثیر بود. رجو
جزریلغتنامه دهخداجزری . [ ج َ زَ ] (اِخ ) شیخ محمدبن محمد. او راست : طبقات القراء. و این دو کتاب است ، کبری و صغری ، اولی موسوم به «النهایة»، و دومی موسوم به «غایة النهایة» است