رقابت نفسبُرcut-throat competitionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن طرفهای رقابت با استفاده از قیمتگذاری تارانِشی و خودجلواندازی و بدون توجه به آثار منفی واردآمده بر دیگران، اقدام به حذف یا تضعیف رقیبان خود می
cutدیکشنری انگلیسی به فارسیبرش، قطع، بریدگی، شکاف، مقطع، تخفیف، چاک، معبر، کانال، جوی، بریدن، زدن، برش دادن، قطع کردن، کم کردن، پاره کردن، چیدن، دونیم کردن، گسیختن، گسستن، تقلیل دادن، ترا
زعفلغتنامه دهخدازعف . [ زَ ](ع مص ) بر جای بکشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بر جای کشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جارو زدن . پاک کردن
زعفوریلغتنامه دهخدازعفوری . [ زَ ] (اِ) نوعی جامه . نوعی پارچه ٔ ابریشمی : ... و از وی (استرآباد) جامه های بسیار خیزد از ابریشم ، چون مبرم و زعفوری گوناگون . (حدود العالم چ دانشگا
زعفوقلغتنامه دهخدازعفوق . [ زُ ] (ع ص ) بدخوی . تندمزاج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدخوی . ج ، زَعافِق . (از اقرب الموارد ). مرد بدخوی . ج ، زعافیق و در شعر زعافق نیز گفته اند.
زعوفلغتنامه دهخدازعوف . [ زُ ] (ع اِ) مهالک و جایهای هلاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زعوفةلغتنامه دهخدازعوفة. [ زَ ف َ ] (ع اِ)سنگی که در تک چاه گذارند وقت کندن تا بر آن نشسته گل و لای او را پاک سازند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سنگ که در تک چاه نهند تا گا
بی اماندیکشنری فارسی به انگلیسیbulldog, cutthroat, fierce, inexorable, intransigent, relentless, remorseless, rock-ribbed, savage, stringent, stubborn, unmitigated, unrelenting, unrelieved, u