cutoffدیکشنری انگلیسی به فارسیقطع کردن، قطع جریان، راه میان بر، هر نوع وسیله قطع چیزی، منقطع، بریده، منفصل
پرفشار بریدهcut-off highواژههای مصوب فرهنگستانپرفشار گرمی که در درون یک پشته رشد میکند و از جریان اصلی غربی جدا میشود و در قطب سوی جریان قرار میگیرد
عیار حدcut-off grade, COGواژههای مصوب فرهنگستانکمترین عیار فلز در ذخیرة معدنی که در محاسبات برآوردِ ذخیره در نظر گرفته میشود
کمفشار بریدهcut-off lowواژههای مصوب فرهنگستانکمفشار سردی که در درون یک ناوه رشد میکند و از جریان اصلی غربی جدا میشود و در استواسوی جریان قرار میگیرد
زعفلغتنامه دهخدازعف . [ زَ ](ع مص ) بر جای بکشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بر جای کشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جارو زدن . پاک کردن
زعفوریلغتنامه دهخدازعفوری . [ زَ ] (اِ) نوعی جامه . نوعی پارچه ٔ ابریشمی : ... و از وی (استرآباد) جامه های بسیار خیزد از ابریشم ، چون مبرم و زعفوری گوناگون . (حدود العالم چ دانشگا
زعفوقلغتنامه دهخدازعفوق . [ زُ ] (ع ص ) بدخوی . تندمزاج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدخوی . ج ، زَعافِق . (از اقرب الموارد ). مرد بدخوی . ج ، زعافیق و در شعر زعافق نیز گفته اند.
زعوفلغتنامه دهخدازعوف . [ زُ ] (ع اِ) مهالک و جایهای هلاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زعوفةلغتنامه دهخدازعوفة. [ زَ ف َ ] (ع اِ)سنگی که در تک چاه گذارند وقت کندن تا بر آن نشسته گل و لای او را پاک سازند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سنگ که در تک چاه نهند تا گا
انداختندیکشنری فارسی به انگلیسیcast, chop, clap, cut, drop, hew, launch, palm off, pelt, pitch, plump, precipitate, send, shine, shy, throw, thrust, toss, tumble
کاهشدیکشنری فارسی به انگلیسیabatement, alleviation, allowance, cut, decline, decrease, depletion, diminution, drop, drop-off, fall, lapse, loss, mitigation, reduction, relief, remission, r