cueدیکشنری انگلیسی به فارسینشانه، صف، چوب بیلیارد، اشارت، ایماء، ردیف، سخن رهنما، اشاره کردن، راهنمایی کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن
اشاره 1cue 1واژههای مصوب فرهنگستان1. آخرین نتهای یک بخش سازی یا آوازی که برای راهنمایی، اندکی پیش از ورود (entrance) و پس از سکوتی طولانی (long rest)، با نتهای کوچکتر در بخشنوشتِ (performing
اشارهنماcue numbersواژههای مصوب فرهنگستاننظامی حرفی ـ عددی در نتنوشت که به رهبر سازگان/ رهبر ارکستر امکان هدایت نوازندگان یا خوانندگان را در تمرین بخشهای خاصی از قطعه میدهد
برگۀ یادآوریcue sheetواژههای مصوب فرهنگستانیادداشتهای کوتاه و مختصری که به سخنگو در هنگام مصاحبه داده میشود تا بتواند اطلاعاتی دقیق و جامع ارائه کند
فرمان 2cue 2واژههای مصوب فرهنگستاناشاره یا علامتی خطاب به بازیگران یا اعضای گروه تولید، برای شروع یا خاتمۀ عمل