26 فرهنگ

34 مدخل


زفت

zaft

درشت؛ فربه؛ ستبر؛ هنگفت: ◻︎ چنان خار در گل ندیدم که رفت / که پیکان او در سپرهای زفت (سعدی۱: ۱۳۷ حاشیه).

۱. بخیل، لئیم، ممسک
۲. بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستیزهخو

cheeseparing, gum, mean, miser, miserly, niggard, niggardly, tightfisted