پیروزخسرولغتنامه دهخداپیروزخسرو. [ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام خبه کننده ٔ اردشیر پسر شیروی پسر پرویز ساسانی بروایتی (مجمل التواریخ والقصص ص 82). در شاهنامه نیز روایت بهمین گونه آمده اما در
فیروزخسرولغتنامه دهخدافیروزخسرو. [ خ ُ رَ ] (اِخ ) بهاءالدوله ٔ دیلمی . رجوع به ابونصر و نیز رجوع به بهاءالدوله شود.
روزخسبلغتنامه دهخداروزخسب . [ خ ُ ] (نف مرکب ) آنکه در کارها کاهل و غافل و سست باشد . آدم سست و تنبل در کار. (از ناظم الاطباء). مدبر. (انجمن آرا). کسی که به تنبلی روز را در خواب ب