متغیر همراهconcomitant variableواژههای مصوب فرهنگستانهر عامل قابل کشف و کمیتپذیر در تحلیل آزمایشها که بر نتایج آزمایش اثر بگذارد، ولی جایی در طرح آزمایش نداشته باشد
هماینددیکشنری فارسی به انگلیسیcollateral, college, concomitant, congruent, convocation, incidental, series, symptom