سازهدیکشنری فارسی به انگلیسیcomponent, construction, element, fabrication, factor, frame, frame-work, product, structure
مؤلفۀ فعالactive componentواژههای مصوب فرهنگستانمؤلفهای از جریان یا ولتاژ یا توان ظاهری که در ایجاد توان واقعی سهیم است متـ . مؤلفۀ توانی power component