خدمات تکمیل ارتباط با مشترک مشغولcompletion of communication to busy subscriberواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که به تماسگیرنده امکان میدهد در صورت مشغول بودن خط مخاطب تماس، بهمحض آزاد شدن خط، بدون نیاز به شمارهگیری مجدد، با وی تماس بگیرد اختـ . تکمیل با مشغول
برداشت تکمیلیfield-completion survey, field completion, completion surveyواژههای مصوب فرهنگستانبرداشت یا بازبینی میدانی برای تکمیل نقشهای که بخشی از اطلاعات آن براساس عکسهای هوایی تهیه میشود
پایان اجراfinal completionواژههای مصوب فرهنگستانزمانی که در آن همۀ کارهای اجرایی پروژه، بهجز دورۀ تضمین، مطابق با مفاد پیمان به پایان رسیده و تأیید شده باشد
تکمیلدیکشنری فارسی به انگلیسیaccomplished, complete, completion, finalization, integration, perfection, finished
خاتمهدیکشنری فارسی به انگلیسیclose, closure, completion, end, ending, expiration, expiry, finis, kibosh, period, stop, tail end, termination, windup
پایاندیکشنری فارسی به انگلیسیbreakup, close, closure, completion, conclusion, end, ending, expiration, expiry, extremity, finis, finish, issue, kibosh, last , period, stop, surcease, tag, t