companionدیکشنری انگلیسی به فارسیهمراه و همدم، مصاحب، همراه همدم، پهلو نشین، معاشر، هم نشین، معاشرت کردن، همراهی کردن
ماتریس همراهcompanion matrixواژههای مصوب فرهنگستانبرای چندجملهای یکین (monic polynomial) مفروض، ماتریسی مربعی که از قرار دادن قرینۀ ضرایب آن چندجملهای به ترتیب صعودی درجه در آخرین سطر ماتریس زبرقطری یکه به دس
یاختۀ همراهcompanion cellواژههای مصوب فرهنگستانیاختۀ نرمآکنۀ اختصاصیافتهای که همراه با عناصر آوندی در بافت آبکش نهاندانگان وجود دارد