تعهدcommitmentواژههای مصوب فرهنگستانتوافق یا پیمانی که انجام یک عمل خاص را در آینده الزامآور میکند
تمهید تعهدcommitment deviceواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای غلبه بر اختلاف میان ترجیحات کوتاهمدت و ترجیحات بلندمدت اشخاص حقیقی یا حقوقی به منظور غلبه بر نابردباری یا دیگر رفتارهای غیرعقلایی
مسئلۀ پایبندیcommitment problemواژههای مصوب فرهنگستاناعتبار قول و پیمان خصوصاً در مواقعی که التزام قانونی ناممکن یا پرهزینه است
تعهددیکشنری فارسی به انگلیسیbonds, commitment, engagement, guarantee, obligation, promise, seal, sponsorship, troth, undertaking