commandsدیکشنری انگلیسی به فارسیدستورات، فرماندهی، فرمان، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
commandدیکشنری انگلیسی به فارسیفرمان، فرماندهی، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
دستورهای سکانhelm orders, steering commands, steering ordersواژههای مصوب فرهنگستاندستورهایی که برای تغییر دادن موقعیت سکان به سکانی داده میشود