collapseدیکشنری انگلیسی به فارسیسقوط - فروپاشی، سقوط، فروریختگی، فروکش، اوار، فرو ریختن، غش کردن، سقوط کردن، دچار سقوط و اضمحلال شدن
ساختار رُمبشیcollapse structure, gravity-collapse structureواژههای مصوب فرهنگستانساختاری که براثر لغزش سنگ تحت تأثیر گرانش به وجود میآید
دولت ازهمگسیختهcollapsed stateواژههای مصوب فرهنگستاندولت درماندهای که بهکلی قدرت خود را از دست داده است
انهدام بومسازگانecosystem collapseواژههای مصوب فرهنگستانتخریب بومسازگان براثر فعالیتهای انسان بهطوریکه ویژگیها و کارکردهای بومسازگان تغییر اساسی یابد یا بهطورکلی از بین برود
انهدام بومسازگانecosystem collapseواژههای مصوب فرهنگستانتخریب بومسازگان براثر فعالیتهای انسان بهطوریکه ویژگیها و کارکردهای بومسازگان تغییر اساسی یابد یا بهطورکلی از بین برود
رُمبش گرانشیgravitational collapseواژههای مصوب فرهنگستانفروریزش ناگهانی هستۀ ستارۀ سنگین پس از تمام شدن سوخت هستهای آن