زمندیکشنری عربی به فارسیکشيده , عصبي وهيجان زده , زمان فعل , تصريف زمان فعل , سفت , سخت , ناراحت , وخيم , وخيم شدن , تشديد يافتن
زمنجلغتنامه دهخدازمنج . [ زِ م ُ ] (اِ) مرغی باشد از جنس عقاب و رنگش بسرخی مایل بود و بعضی گویند مرغی است سیاه و از غلیواج بزرگتر و آن را دوبرادران خوانند. و بعضی گویند جانوریست