زنباعلغتنامه دهخدازنباع . [ زِم ْ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 6 شود.
زلنباعلغتنامه دهخدازلنباع . [ زِ لِم ] (ع ص ) مرد پریشان گوی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ج 5 ص 369).
زنبالغتنامه دهخدازنبا. [ زَم ْ ] (اِ) نباتی است که در بلاد ری به تابستان می کارند و در اول زمستان می روید بسیار گرم و تند و مصدع و موجب حرارت بدن است به مرتبه ای که خورنده ٔ آن