زنبللغتنامه دهخدازنبل . [ زَم ْ ب َ ] (اِ) بمعنی زنبر است که بدان خاک و خشت کنند. (برهان ). زنبر. (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ). زنبر. چارچوبه ٔ خشت و خاک کشی
زنبلانلغتنامه دهخدازنبلان . [ زَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیوان است که در بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع است و 296 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ابن زنبللغتنامه دهخداابن زنبل . [ اِ ن ُ زُم ْ ب ُ ] (اِخ ) احمدبن ابی الحسن علی بن احمد نورالدین محلی شافعی ، معروف به ابن زنبل . از موظفین نظارت عسکر مصر تا سال 920 هَ .ق . منجم و