circlesدیکشنری انگلیسی به فارسیحلقه ها، دایره، دور، محفل، مدار، حوزه، محیط دایره، قلمرو، چنبره، چنبر، طوق، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن، احاطه کردن
حلقههای فرهنگیculture circlesواژههای مصوب فرهنگستانفضاها یا محفلهای پویایی که در آنها افراد به یادگیری و تبادل اندیشهها و ارزشهای فرهنگی میپردازند
حلقههای فرهنگیculture circlesواژههای مصوب فرهنگستانفضاها یا محفلهای پویایی که در آنها افراد به یادگیری و تبادل اندیشهها و ارزشهای فرهنگی میپردازند
encirclesدیکشنری انگلیسی به فارسیمحاصره می کند، دور گرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دور چیزی گشتن، در برداشتن