جرارلغتنامه دهخداجرار. [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابوالعوام فایدبن کیسان به این کلمه شهرت دارد. او از ابوعثمان نهدی روایت کند و حمادبن سلمة و جمع کثیری جز او از وی روایت دارند. (از لبا
جرارلغتنامه دهخداجرار. [ ج َرْ را ] (اِخ ) کلیب بن قیس بن بکیربن عبدیالیل بن ناشب بن غیرةبن سعدبن لیث بن بکربن عبدمناة که او را بجهت جرأت و جسارتی که در جنگ داشت جرار میگفتند.
جرارلغتنامه دهخداجرار. [ ج َرْ را ] (ع ص ) بسوی خود کشنده . (غیاث اللغات ، از منتخب و کنز) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مبالغه ٔ جار. (از اقرب الموارد). کشنده ٔ
ژرارلغتنامه دهخداژرار. [ ژِ ] (اِخ ) (قدیس ) نام اسقف تول متولد در کلنی بسال 935 م . ذکران وی روز 23 آوریل است .
ژرارلغتنامه دهخداژرار. [ ژِ ] (اِخ ) (قدیس ) نام اسقف شُناد در هنگری ، متوفی بسال 1047 م . مولد وی در ایالت ونیز و ذکران او 24 سپتامبر است .
ژرارلغتنامه دهخداژرار. [ ژِ ] (اِخ ) (قدیس ) نام رُهبان صومعه ٔ برنی متولد در قلمرو نامور (890 - 959 م .). ذکران وی سوم اُکتبر است .
ژرارلغتنامه دهخداژرار. [ ژِ ] (اِخ ) (لوبین ئورو) نام یکی از قدیسین مسیحی . مولد بسال 1040 ووفات در حدود سال 1121 م . ذکران وی نهم ژوئن است .
ژرارلغتنامه دهخداژرار. [ ژِ ] (اِخ ) یا ژِرارا. نام شهری به فلسطین باستان . بدانجا ابراهیم پیغمبر فرمان یافت که فرزند خویش را قربان کند. رجوع به جرار شود.
جرارهفرهنگ انتشارات معین(جَ رِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نوعی از عقرب زرد و درشت که دُمش را برزمین می کشد و زهر شدیدی دارد. 2 - کنایه از: زلف معشوق .
جرارالنورةلغتنامه دهخداجرارالنورة. [ ] (ع اِ مرکب ) آلت جنگ دریایی . (تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 162).
جرارةلغتنامه دهخداجرارة. [ ج َرْ را رَ ] (ع ص ، اِ) نوعی از کژدم کوچ» خبیث که زرد باشد و دم کشان رود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن کژدم در اهواز بسیار باشد و هر کسی را که می