زهمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی بوی بد؛ بوی گند بهویژه بوی ماهی یا گوشت گندیده.۲. (اسم) [قدیمی] پیه.۳. (اسم) [قدیمی] مادهای خوشبو که از گربۀ زباد گرفته میشود.
زهملغتنامه دهخدازهم . [ زَ هَِ ] (ع ص ) فربه بسیارپیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سمین بسیارپیه . (ناظم الاطباء). || آنکه در او بقیه ٔ پیه باشد. (منتهی الارب
زهملغتنامه دهخدازهم . [ زَ ] (ع مص ) مغزدار شدن استخوان . || بازداشتن کسی را از چیزی و نهی کردن . || بسیار گفتن کسی را و افزودن سخن را بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ا
زهملغتنامه دهخدازهم . [ زَ هََ ] (ع مص ) چرب شدن دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ریم گرفتن . || بوی بد گرفتن باد. (منتهی الارب ) (آنندراج )
زهمةلغتنامه دهخدازهمة. [ زُ م َ ] (ع اِ) باد گنده . || بوی ریم و چربش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بوی گوشت چرب برگشته بوی . زُهومة. (منتهی الارب ) (آنندراج )
زهمالغتنامه دهخدازهما. [ ] (اِ) عاشق باشد . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 18) : عبدای توام مریز مر عبدا رازهمای توام میاکشان زهما را. قریحی (از لغت فرس ایضاً).
زهمانلغتنامه دهخدازهمان . [ زَ ] (ع ص ) بدبوی . دارای زهومت : و طعمها [ زراوند طویل وزراوند مدحرج ] مر و زهمان . (ابن البیطار ج 1 جزء 2 ص 159 ذیل زراوند). رجوع به زهم و زهمة و زه
زهمانلغتنامه دهخدازهمان . [ زَ ] (ع ص ) مرد تخمه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
cilivoواژهنامه آزادکلمه "cilivo" یک کلمه ایتالیایی است که به معنای "مهربان" یا "محترم" است. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است: "cil" که به معنای "مهربانی" است و "ivo" که به معنای "