زهبلغتنامه دهخدازهب . [ زِ ] (ع اِ) زُهْبة. پاره ای از مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
زهبانserving 2واژههای مصوب فرهنگستانپوششی که برای جلوگیری از سایش و رفتگی زه در سوفارگاه به دور آن میپیچند
پیروزه ٔ بواسحاقیلغتنامه دهخداپیروزه ٔ بواسحاقی . [ زَ / زِ ی ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فیروزه ٔ منسوب به کان بواسحاق به نیشابور. پیروزه ٔآن کان را بواسحاقی گویند. (از برهان ) : راستی خ