زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی ... المهلبی العتکی . رجوع به ابوالفضل زهیر... در همین لغت نامه و اعلام زرکلی شود.
زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمدبن قمیر مروزی ، مکنی به ابومحمد. مردی زاهد بود و احمدبن منیع گوید پس از احمدبن حنبل کسی را به زهد زهیر ندیدم . او از حسین بن محم
زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از فهرست ولف ) : سر مایه و پیشروشان زهیرکه آهو ربودی ز چنگال شیر.فردوسی (شاهنامه چ بروخی
زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زَ ] (ع ص ) لاغری بواسطه ٔ بیماری . || غمناک و دلگیر. (ناظم الاطباء). به هر دو معنی رجوع به اشتینگاس شود.
زهیرابلغتنامه دهخدازهیراب . [ زَ ] (اِخ ) نام فرشته ای که موکل بر زمین است . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
زهیرافرهنگ نامها(تلفظ: zohayrā) (زهیر در عربی = شکوفهدار و درخت پرشکوفه + الف (پسوند نسبت ساز)) ، به معنی شکوفه دار ، درخت شکوفهدار.
قطیعه ٔ زهیرلغتنامه دهخداقطیعه ٔ زهیر. [ ق َ ع َ ی ِ زُ هََ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک حریم بنی طاهر و منسوب است به زهیربن محمد ابیوردی یکی از سران لشکر خراسان . (معجم البلدان ).
دوزهیرلغتنامه دهخدادوزهیر. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علابخش مرکزی شهرستان سمنان . دارای 400 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. صنایع دستی آن کرباس و شال بافی . راه آن ات