رویگردانیchurnواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن مشترکان بهطور پیاپی خدماتدهندگان را تعویض کنند
زاعقلغتنامه دهخدازاعق . [ ع ِ ] (ع ص ) آنکه بانگی برآرد که چهارپایان متفرق شوند و رم کنند. (از تاج العروس ) : ان علیها فاعلمن سائقاًلامبطنا ولا عنیفاً زاعقاً. راجز (از تاج العرو
زاقدانلغتنامه دهخدازاقدان . (اِمرکب ) بچه دان و زهدان را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). قرارگاه نطفه در شکم که آن را زهدان نیز گویند و بتازیش رحم خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). و رج