chinesدیکشنری انگلیسی به فارسیچینی ها، دره تنگ و باریک، درز، مهره استخوان پشت جانوران، گوشت مازه، شکاف، پشت کسی را شکستن، دندانه دار کردن
سِنج چینیChinese cymbals/ Chinese cymbal, china cymbals/ china cymbalواژههای مصوب فرهنگستانسِنجی در اقسام بسیار متنوع که معمولترین آن دارای انحنایی نرم در لبه و در خلاف جهت تحدب اصلی است
ژنکنش افزایشیadditive gene actionواژههای مصوب فرهنگستانمشارکت جمعی دگرههای ژنهای متعدد در بروز صفات چندژنی
سِنج چینیChinese cymbals/ Chinese cymbal, china cymbals/ china cymbalواژههای مصوب فرهنگستانسِنجی در اقسام بسیار متنوع که معمولترین آن دارای انحنایی نرم در لبه و در خلاف جهت تحدب اصلی است
مزایدة چینی،حراج چینیChinese auctionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مزایدة همهپرداخت که در آن برنده تصادفی و با احتمالی متناسب با میزان مبلغ پیشنهادی، تعیین میشود