chillدیکشنری انگلیسی به فارسیسرد شدن، سرما، خنکی، چایمان، خنک کردن، سرد کردن، خنک شدن، منجمد کردن، مایه دلسردی، مایوس
خدمات پذیرایی پخته ـ سردcook-chillواژههای مصوب فرهنگستانروشی در خدمات پذیرایی که در آن ابتدا غذا را میپزند و سپس آن را بهسرعت در دمایی بالاتر از نقطۀ انجماد سرد و نگهداری میکنند تا آنکه در زمان مصرف آن را گرم کنند
شاخص سوز بادwind-chill indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخصی برای تعیین خطر سرد شدن سریع بدن براثر باد در هوای سرد که سبب کاهش دمای بدن میشود