زازلغتنامه دهخدازاز. (اِخ ) زار است که قریه ای است در اشتیخن و سمعانی آن را با دو «ز» ضبط کرده است . رجوع به تاج العروس ، زور و معجم البلدان و رجوع به زار در لغت نامه شود.
زازلغتنامه دهخدازاز. (ع اِ) دزی در ذیل زاز، بالزاز را بمعنی با فشار و قوت آورده است : فصّص بالزاز؛ مینا کرد چیزی را. بفشار نگین گذاری کردن . رجوع به دزی ج 1 ص 577 شود.
جزازلغتنامه دهخداجزاز. [ ج َ ] (ع اِ) وقت درو و فریز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وقت بریدن پشم گوسفند و درو و پاک کردن زرع و بریدن خرما. (از متن اللغة) (از ذیل اق
جزازلغتنامه دهخداجزاز. [ ج ِ ] (ع اِ) جَزاز در تمام معانی . رجوع به کلمه ٔ مزبور شود. || (مص ) بریدن بار درخت خرماو شاخ آن و بریدن پشم و درویدن کشت . (کنز اللغة).
جزازلغتنامه دهخداجزاز. [ ج ِ / ج ُ ] (اِخ ) موضعی است در نواحی قنسرین . و نصر گوید: کوهی است در شام که فاصله ٔ آن با فرات یک شب راه باشد، و جرار با دو راء مهمله نیز نقل شده است
کلروفرمفرهنگ انتشارات معین(کُ لُ رُ فُ) [ فر. ] (اِ.) مایعی است بی رنگ و بیهوش کننده به فرمول 3 CHCl که از اثر استخلاف سه اتم ئیدروژن متان به وسیلة سه اتم کلر بدست می آید. این ماده در پ