فرمان متمرکزcentralized controlواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در پدافند هوایی که در آن دستورها مستقیماً از ردههای بالای فرماندهی به یگانهای آتشبار صادر میشود
خدمات کاروَری متمرکزcentralised attendant serviceواژههای مصوب فرهنگستانامکانی در مرکز تلفن داخلی که به سازمان بهرهبردار مرکز امکان میدهد تمام تماسهای دریافتی از چند مرکز تلفن داخلی را به بخش پاسخدهی مرکزی مسیردهی کند اختـ . خَ
مرکزیسازcentralizer, commutantواژههای مصوب فرهنگستاندر یک گروه، زیرگروه متشکل از همۀ عنصرهایی از گروه که با عنصری مفروض یا با همۀ عنصرهای زیرمجموعهای مفروض از گروه جابهجا میشوند
خودمرکزیسازself-centralizerواژههای مصوب فرهنگستانزیرگروه H از یک گروه G که با مرکزیساز خود برابر است
جابهجاشوcommutantواژههای مصوب فرهنگستانبرای مجموعهای مفروض در یک جبر باناخ، مجموعة همة اعضایی از جبر باناخ که با همة اعضای آن مجموعه قابل جابهجایی باشند متـ . مرکزیساز centralizer