حساب سرمایهcapital accountواژههای مصوب فرهنگستانیکی از اقلام تراز مالیاتی یک کشور که نتیجۀ ورود و خروج خالص سرمایههای عمومی و خصوصی بینالمللی در یک دورۀ معین است
capitalدیکشنری انگلیسی به فارسیسرمایه، پایتخت، سرمایه، پایتخت، مرکز، سرستون، حرف بزرگ، مستقر، مایه، تنخواه، حرف درشت، راسی، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، عالی، مستلزم بریدن سر یا قتل