ذعرلغتنامه دهخداذعر. [ذُ ] (ع اِ) ترس . خوف . بیم . خشیت . رعب . رهب . فزع . فرق . هراس . دهشت . وحشت : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته و خیالی که بحواشی خاطر او متطرق شده
ذعرهلغتنامه دهخداذعره . [ ذُ ع َ رَ ] (ع اِ) مرغکی است که بر درخت آشیانه دارد و پیوسته دم خودمی جنباند. صاحب اقرب الموارد گوید و این آن مرغ است که عامّه در بلاد ما بدان اُم ّ صُ
ذوعرجاءلغتنامه دهخداذوعرجاء. [ ع َ ] (اِخ ) پشته ای است بزمین مزینة.(منتهی الارب ). و ابن الاثیر در المرصع گوید: ذوالعرجاء، جایگاهی است از ارض مزینة. ابوذویب هذلی گوید:و کانها بالج
آوردگویش خلخالاَسکِستانی: buardəš دِروی: bârd.əš شالی: bârdəš کَجَلی: bovard.eš کَرنَقی: bâvardəšə کَرینی: bârdəšə کُلوری: bârdəš گیلَوانی: buardəš لِردی: buvardəš