burnدیکشنری انگلیسی به فارسیسوزاندن، سوختگی، اثر سوختگی، سوختن، اتش زدن، در اتش شهوت سوختن، سو زاندن، محترق شدن، چریدن، سوزش کردن
پیشسوزانیburning out, burn out 1, burning off, fire outواژههای مصوب فرهنگستاناقداماتی برای جلوگیری از گسترش حریق و افزایش عرض خطوط مهار ازطریق سوزاندن مواد سوختنی پیرامون آنها
مدت تمامسوزیburn-out timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان اشتعال فعال و کورسوزی در یک نقطۀ مشخص از زمین و سطح و تاجِ قابلاشتعال که براساس واحدی از زمان بیان میشود
ایست احتراقburnout/ burn(-)out, flameout, blowoutواژههای مصوب فرهنگستانخاموشی موتور جت که بهویژه بهدلیل نبودِ سوخت رخ میدهد
burnدیکشنری انگلیسی به فارسیسوزاندن، سوختگی، اثر سوختگی، سوختن، اتش زدن، در اتش شهوت سوختن، سو زاندن، محترق شدن، چریدن، سوزش کردن