boxesدیکشنری انگلیسی به فارسیجعبه ها، جعبه، صندوق، بوکس، قوطی، محفظه، لژ، حعبه، اطاقک، توگوشی، ضرب، جای ویژه، بوکس بازی کردن، در جعبه محصور کردن، مشت زدن، مشت بازی کردن، در قاب یا چهارچوب گ
صندوقهای پُستی مجتمعcluster of delivery boxes, cluster box, batterie de boîtes aux lettres (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از صندوقهای نامه برای ساکنان یک مجتمع مسکونی
boxedدیکشنری انگلیسی به فارسیبسته بندی شده، بوکس بازی کردن، در جعبه محصور کردن، مشت زدن، مشت بازی کردن، در قاب یا چهارچوب گذاشتن